شیام !
حال شما ؟ احوال شما ؟ مدرسه خوش می گذره ؟
این وبلاگ ما یه ذره ادا در می آورد ... باز نمی شد ... منم یه ذره دیر میومدم .... شرمنده ...
اون روز یکی از نزدیکترین و عزیز ترین و مهربانترین فامیلهامون در گذشت ... قرار بود عروسیه پسر خواهرش باشه ... اما خوب نشد ! شادیمون به عزا تبدیل شد ... خیلی دوسش داشتم ... آخه می دونی ... کلی مهربون بود ... دلش خیلی بزرگ بود ... اول خیلی گریه کردم ( گریه مرد و زن نداره که ! یه احساس طبیعیه ... و نشانه سوسولیت و این حرفا هم نیس ! ) اما بعد دیدم که بابا دنیا دو روزه ... اون خدا بیامرز هم راضی نمیشه اگه من خودمو بکشم ... بهرحال ....
اون روز سر صف مدرسه جمعمون کردن که قراره مدیر تازه بیاد !!! ما هم بعد از کلی معطلی دیدیم که دو تا آقا ( که خیلی شبیه چوپون بودن !) اومدن بیرون ! اول فکر کردیم با تعویض مدیر مدرسه ، خدمتگذار ( بابای مدرسه ) هم عوض شده ! اما بعد دیدیم که نه خیر !!! یکیشون رئیس ناحیه یکه و یکیشون هم مدیر جدید !!!
خوب اینم یه نوع اشتغال زاییه دیگه !!! چوپونا بیکار نمی مونن !!!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هفته بعد امتحان قلمچی داریم !!! ببینم چی میشه !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه زمانی یه برنامه ء عکس و موسیقی در خواستی در وبلاگ گذاشتم اما به بدترین نحو ممکن ضایع شدم !!! همچنان اون برنامه ادامه داره ها ... هر کی خواست در خدمتیم ....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از وقتی که این تابستون تموم شده حس و حال اینجا هم کم شده ... خوب همینم انتظار می رفت ! البته بعد از کنکور من یه حالی به اینجا بدم که خودتون صفا کنین !!! فعلا تا بعد .... خدانگهدار !